ای همه گلهای از سرما کبود
علیرضا کفایی؛
در مطلبی تحت عنوان “نگوئیم بد و میل به ناحق نکنیم” (جهت مشاهده مطلب کلیک کنید) اشاراتی گذرا به مواردی شد در ارتباط با تغییر در ساختارها و نیاز به تغییر افراد و توجه جدی به رای اکثریت و پرهیز از ملتهب کردن فضا و سهم خواهی و زیاده خواهی و نظر به انسجام درونی جامعه و پرداختن به توسعه، و اینکه “منفعت طلبی خطاست؛ خودمحوری و غرور خطاست؛ در این دعواها و نفع خواستن ها و دیگری را از میدان بیرون کردن و کبر و غرور و در دخالت های بیمورد و بیجا در امور و این اندیشه خطرناک “یا با مائید یا برما” آنچه فراموش می شود مردم و مصائب و مشکلات آنهاست…” که دغدغه اصلی عدالت و آزادی و انسان است…. نمایندگان و دولتیان و سیاسیون به توسعه استان و محرومیت زدایی توجه جدی داشته باشند؛ شهامت و جسارت نقد را داشته باشیم اما از هر طیفی که خطا و کار ناصوابی داشت؛ بدون ملاحظه و رعایت ملاحظات گروهی و جریانی، صریح و سرراست خطا را محکوم کنیم اما بد گفتن و هتاکی و یا ندیدن تلاش نماینده و یا هر کس و در پی تضعیف این و آن بودن خطاست، حق را بگوئیم ولو سر سوزنی باعث تضعیف موضع خودمان شود….. از تلاش نمایندگان تقدیر گردد…..، انتقادی هم اگر داریم شفاف و به صراحت گفته شود، فحاشی کردن و سهم خواستن و زیاده خواهی کردن، هتاکی و تهمت زدن، غیراخلاقی و ناحق و بد است، کار بد، بد است… نکنیم…
و اما لزوم نقد را نمی توان نادیده گرفت و چنانکه در قبل گفته آمد می بایست بدون لکنت و شفاف نقد نمود….بی شک هر انتصابی که از حق و عدالت دور باشد، بهانهی دستمالی شده و تکراری تقابل و ایجاد دوقطبی در آن نهفته است، فریب است و به منفعت شخصی نظر دارد، همه چیز را برای خود خواستن و بام تا شام برای مطرح کردن خود و تمامیت خواهی و جز برای خویش، چیزی در نظر نداشتن است و اگر نماینده ای در انتصابی به خود می اندیشد و همه توان خود را می گذارد برای فردای خود است نه برای مردم تا به آنچه مصدَّق و مؤیَّدِ خودِ اوست دست یابد، آنکس را هم که به واسطه زر و زور و تزویری به کرسی می نشاند در واقع قربانی اوست، او را به نوکری گرفته است، بازار سکر و بیهوشی است، جایی که ناپختگان راه نرفته منزل دارند، تا بی مایگان دمی بیاسایند و جولانی دهند، و این نمایش است و دام بر مرغانِ کمهوش نهادن است….. وقتی نماینده ای زیرکانه در اموری دخالت کرده و بر افرادی سرمایه گذاری کرده که از طایفه معذوران هستند؛ که حقیقتی نمیبینند و نمییابند جز حلقه به گوشی بیش نیستند اما چنان به خود و افسانهی برساختهی خود مشغولاند که به خیالشان هم گذر نمیکند که از اساس چیزی در میانه نیست و مشغول جنباندن گهوارهای خالی هستند، گمراهی است..ماده و مضمون این گمراهی هم به پهنای تاریخ نه چندان دور پیش روی مردم گسترده و فراهم است و دل باید سوزاند برای آنکه اینچنین به حضیض می افتد و قربانی می شود و چه سقوط هولناکی است که در نابینایی خرد و حکمت و تهیدستی شخصیتی فکر می کند منصب یافته و مسئولی شده است اما در واقع قربانی مطامع آن دیگری شده است و خود می دانند از چه موقع وارد فاز انتخاباتی شدند و چگونه باعث شدند تا از رای دور اول هم کاسته شود.
و آنانکه رای دادند و تلاش کردند طرد شده اند، مهجور و بسیاری ناامید…. و آیا مسئولین دولتی که به اتکای رای این ستادها بر منصب ها جلوس کرده اند فکر می کنند تا همیشه چنین است (گرچه تاریخ تلخ این سال ها می گوید که بله چنین است و در همچنان بر همان پاشنه می چرخد) اما به این هم فکر کنند که نماینده ای که در هر دولتی با زرنگی عَلَم دولت مستقر را بر دوش می گذارد، در وقت خاتمی اصلاح طلب می شود و در وقت رئیسی پرچم میثاق با ولایت بر می دارد و در انتخابات پزشکیان دودوزه بازی در می آورد، دور اول با قالیباف و دور دوم با دستور قالیباف در اردوگاه پزشکیان می نشیند…. آیا می تواند به توسعه بیندیشد و برای مردم کاری کند و یا همچنان می بایست همه را دور بزند و از امنیتی و دولتی و مجلسی و قضایی را و مردم را بفریبد….
آنانکه خالصانه رای دادند و به منافع ملی نظر داشتند، کجای بازی وفاق دولتمردان و مجلسیان هستند….
ای همه گلهای از سرما کبود
خندههاتان را که از لبها ربود؟
مهر هرگز این چنین غمگین نتافت
باغ هرگز این چنین تنها نبود
تاجهای نازتان بر سر شکست
باد وحشی چنگ زد بر سینهتان
رنگ عطر آویزتان بر باد رفت
عطر رنگ آمیزتان نابود شد
زندگی در لای رگهاتان فسرد
آتش رخسارههاتان دود شد
ای همه گلهای از سرما کبود
این زمان حالِ شما حالِ من است
ای همه گلهای از سرما کبود