به قلم سعید پای بند؛
در فضای پرآشوب ژئوپلیتیکی جهان، جاییکه جنگهای نیابتی، رقابتهای هژمونیک و افول دیپلماسی چندجانبه در حال بازتعریف نظم بینالملل است، سه کشور اروپایی عضو برجام فرانسه، آلمان و بریتانیا، با ارسال نامهای رسمی به شورای امنیت، نشان دادند که پروژه فشار بر ایران صرفاً سیاستی آمریکایی نیست، بلکه اکنون در قالبی چندبُعدی و اروپامحور نیز در حال پیگیری است.
اما این نامه که عملاً ایران را به بازگشت به تعهدات هستهای یا مواجهه با بازگشت تحریمهای بینالمللی تهدید میکند، در سطحی فراتر از متن، حامل پیشفرضها، اهداف پنهان و پیامدهای ژرفی است که نمیتوان با نگاهی فنی یا حقوقی صرف به آن پرداخت.
برخلاف رویکرد سالهای گذشته که E3 تلاش میکرد با فاصله گرفتن از سیاستهای تند واشنگتن، نقش یک واسطهی منطقی را ایفا کند، اکنون شاهد همسویی کامل با فضای سیاسی ایجاد شده توسط دولت ترامپ هستیم؛ دولتی که تنها شش ماه پس از ورود دوبارهاش به کاخ سفید، آشکارا پروژه «فشار ترکیبی» علیه ایران را کلید زده است.
اروپا که پس از خروج ترامپ از برجام در سال ۲۰۱۸ تلاش داشت تعادل شکنندهای میان منافع خود و الزامات امنیتی خاورمیانه حفظ کند، حالا با روی کار آمدن دوباره ترامپ و تسلط روایت امنیتی اسرائیل بر سیاست خارجی غرب، در موضع انفعال است و نه ابتکار.
در واقع، این نامه را باید نقطه تسلیم اروپا در برابر فشارهای ژئوپلیتیکی اسرائیل و خواست راهبردی کاخ سفید دانست؛ نه نشانهای از بازگشت به دیپلماسی.
سؤال کلیدی این است: چرا این نامه دقیقاً اکنون منتشر شد؟
۱٫ پایان قریبالوقوع محدودیتهای تسلیحاتی ایران در اکتبر ۲۰۲۵ (مطابق قطعنامه ۲۲۳۱)، که از نگاه غرب، میتواند آغاز مرحلهای پرریسکتر در برنامه هستهای و نظامی ایران باشد.
۲٫ افزایش همکاریهای نظامی تهران–مسکو در جنگ اوکراین، که اروپا را نسبت به انتقال فناوریهای دوگانه حساس کرده است.
۳٫ جنگ غزه و بیسابقه شدن تقابل محور مقاومت با اسرائیل، که نگاه امنیتی غرب به ایران را به اوج رسانده.
۴٫ بازگشت ترامپ با کابینهای متشکل از نومحافظهکاران، چهرههای ضدبرجام و مشاوران امنیتی اسرائیلگرا، که هدفی جز «مرگ کامل برجام» ندارند.
در این فضا، نامه اروپاییها را باید نه بهعنوان اقدامی مستقل، بلکه بخشی از یک پازل بزرگتر دید: بازسازی جبهه فشار چندجانبه علیه ایران پیش از رسیدن به اکتبر ۲۰۲۵.
برخلاف ادعای اروپاییها مبنی بر حفظ برجام، واقعیت آن است که زبان این نامه زبان تهدید است نه دعوت به مذاکره. هشدار صریح به فعالسازی مکانیسم ماشه، که معنای حقوقی آن بازگشت تحریمهای سازمان ملل است، نه تنها گام آخر دیپلماتیک نیست، بلکه میتواند به پایان کامل برجام و حتی خروج ایران از NPT منجر شود.
این همان چیزی نیست که جناحی در واشنگتن و تلآویو بهدنبال آن هستند؟
ایرانِ خارج از NPT، برای غرب تهدیدی دائمی و مشروعیتی بیپایان برای تداوم تحریمها، اقدامات خرابکارانه و ائتلافسازی امنیتی خواهد بود. در واقع، غرب بهدنبال مهار ایران نیست، بلکه تحریک آن برای وارد شدن به دام جنگ روانی و حقوقی است.
اروپا در سالهای پس از خروج آمریکا از برجام، چندبار نشان داد که در موقعیتهای حساس، ارادهای برای تقابل با واشنگتن ندارد. اما امروز، با اوج گرفتن فضای جنگمحور و امنیتزدهی پس از بازگشت ترامپ، دیگر حتی چهرهی میانجیگر اروپا هم فرو ریخته است.
اکنون آنچه از E3 میبینیم، امتداد زبانی کاخ سفید و تلآویو است، نه ابتکار اروپایی.
نامه اخیر سه کشور اروپایی، نه صرفاً یک هشدار دیپلماتیک، که نقطه عطفی در عبور غرب از برجام بهعنوان توافقی قابل احیا به برجام بهعنوان ابزار فشار ثانویه است. تداوم این مسیر میتواند ایران را در وضعیتی قرار دهد که نه بازگشت به دیپلماسی ممکن باشد و نه استمرار وضع موجود. و اینجاست که خطر برخورد، حتی نه لزوماً نظامی، بلکه امنیتی، حقوقی، اقتصادی چندلایه بسیار بیشتر میشود.
اروپا باید بداند که با بازی در زمین ترامپ، صرفاً فرصت گفتوگو را نمیسوزاند؛ بلکه خود را از هرگونه نقش میانجیگر در آینده نیز محروم میکند.