«بویراحمد در آرزوی توسعه»
فرزاد یزدان پناه؛
بویراحمد که میگویم اساسآ فقط اشاره به مرکز کرده ام، اما منظور نویسنده از قله علاء تا ریشه دنا و از پل کتا تا کَل کِوشک است.
در ابتدا یادی کنم از بزرگمردی به نام استاد محمد بهمن بیگی که حقیقتآ نقش کلیدی در پیشرفت بچه های عشایر این جغرافیا داشت؛
بهمن بیگی در کتاب ایل من بخارای من اینگونه مینویسد: بویراحمد آنچنان پای در رکاب فشرد و دست به ماشه برد تا از یک دهستان یک استان آفرید، بهمن بیگی نوشته است که هیچ یک از طغیان های جنوب بی پایمردی پا برهنگان بویراحمد کاری از پیش نبرد، جالب تر آنجاست که مینویسد به بویراحمد رفتم تا شجاعت را با فضیلت و شمشیر را با قلم آشنا کنم.
به راستی بهمن بیگی در این جغرافیا چه دیده و فهمیده بود که این چنین مجذوب این سَرا شده بود.
بگذریم…
این جغرافیا طی صد سال گذشته با تمام وجود مبارزه کرده و برای توسعه خون داد، در تمام طول تاریخ حکومت پهلوی اول و دوم دست به برنو برد با صدای رسای فشنگ های آلمانی سخن گفت؛
اقدام به یاغیگری و خلع سلاح پایگاه های ارتش شاهنشاهی کرد و حتی نبردهای چندین و چندانِ چریکی با ارتشیان نمود.
بویراحمد پای چوبه های دار رفت، آن هم در سطح خوانین و کدخدایان، اشاره ام به اعدام های زندان عادل آباد و تهران است.
در حکومت پهلوی بویراحمدی های بسیاری با روند توطئه های داخلی ترور شدند؛
در بویراحمد تبرها را تحریک کردند تا با دسته ی چوبی خود بر تبار ریشه هایشان زخم های سهمگین بکارند.
بویراحمدی ها در زندان های خوزستان با جام های زهرآلود به کام مرگ رفتند.
همه و همه در تلاش برای تحقق یک آرزو، توسعه
انقلاب اسلامی به وقوع پیوست و بویراحمدِ همیشه در صحنه باز هم در صف اول ایستاده بود که شیپور جنگ نواخته شد و به گفته ی شهید مصطفی چمران زمان تشخیص مرد و نامرد فرا رسید؛
تیپ ۴۸ سپاه فتح تشکیل شده بود که فقط خدا شاهد است چه عملیات های موفقی را پشت سر گذاشت و به نسبت جمعیت استان کهگیلویه و بویراحمد در کشور دارای آمار بیشترین تعداد شهید است.
اما جنگ تمام شد و دوران پسا جنگ شروع شد و دولت مرحوم هاشمی رفسنجانی با عنوان دولت سازندگی کمر به ساختن کشوری کرد که هشت سال مستقیم با بعث و غیر مستقیم با دنیا جنگیده بود؛
گویا وقتی قطار توسعه در این زمان از بویراحمد گذشت، هم دیرَش شده بود و نمیتوانست در این ایستگاه بماند اما لطف کرد و به چند سوت زیبا که معنای وعده امید میداد بسنده کرد و وقت گذشتن دستی هم برایمان تکان داد.
خلاصه میکنم نشد…
توسعه سهم ما نشد.
اما دوم خرداد شد، هفتاد و شش منظورم است،
دولتی با شعار اصلاح بر سرکار آمد، یک روحانی خوش پوش و کمی دگر اندیش نسبت به طیف سیاسیون آن روز بر صدر آن دولت نشسته بود.
در این دولت به زیرساخت هایمان توجهاتی شد که بی سابقه بود انصافآ، اما لازم به ذکر است در آن برهه اقدامات دولت برایمان نشآت گرفته از مطالبه گری و توانمندی مدیران استانی مان بود، مدیران جهادی و شجاع و عالم به امور ، البته با محوریت نماینده تکرار نشدنی مان آقا سید باقر موسوی.
اما جا دارد به صورت ویژه اینجا از ایفای نقش فرمانداری بویراحمد به عنوان مرکز استان در بحث توسعه قدردانی ویژه ای داشته باشیم؛
فرماندار جوانی داشتیم، ۲۷ ساله بود که فرماندار شد و نقشی انقلابی و جهادی در حوزه اختیاراتش ایفا کرد، دکتر خداداد غریب پور.
غریب پور یکی از اصلی ترین ارکان توسعه ی زیرساخت ها در مرکز استانمان بود و حتی مخالفین ایشان هم بر این باور هستند.
اما همانطور که عرض کردم این حد از توسعه فقط در زیرساخت ها و نیازهای اولیه بود، هرچند بسیار مهم اما کافی نبود و نیست.
آن سالها و ظهور آن دولت ضمن مسائلی که عرض کردم، دوران شکوفایی بسیاری از سیاسیون ما در سطح کلان هم بود؛
آقایان غریب پور، وکیلی، پناه، فروزان، تقوی نژاد، تاجگردون، برادران هاشمی و بسیاری دیگر که در پایتخت دارای اعتبار و نفوذ میباشند در بدنه بروکراسی کشور، همگی محصولان این دولت بوده اند.
تمام این پرحرفی ها و داستان سرایی ها را برای این کردم که بگویم:
سیاسیون ارزشمند استانم، ای برادرانم، ای مایه های مباهاتم، ای برنو بدوشان قلم بر جیب؛
بویراحمد همچنان در آرزوی توسعه است
«پایان»